آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

آدرینا دختر آتیش مامان و بابا

روزهای دخترم

این روزا خیلی سعی میکنی تا حرکت بکنی یه جورایی همش داری ما رو سورپرایز میکنی یعنی اینکه ما هم باید حواسمونو بیشتر جمع کنیم و مراقبت باشیم. تازگی وقتی یه جا میشینی 360 درجه دور خودت میچرخی و هر لحظه ممکنه از پشت بخوری زمین با اینکه من همش سعی میکنم دوروبرت بالش بذارم ولی بازم تو از یه طرف دیگه می افتی. یا وقتی میذارمت توی استخربادیت نمیدونم چطوری بیرون از استخر پیدات میکنم که داری نق میزنی و کمک میخوای تا بلندت کنم. خلاصه همش داری سعی میکنی بلند شی یا از روی بالش رد میشی و یا از روی پای مامان.         دختر نازم از خوابیدن روی شکم بدت می اومد و هر وقت اینطوری میشد غر می زدی که برت گردونیم ولی دیشب (28-3-91) خی...
30 خرداد 1391

بابایی جونم روزت مبارک

بابایی ما خیلی خیلی زیاد دوست داریم، قد ستاره های آسمون. امسال اولین سالی که بابا شدی ایشالله سایه ات تا همیشه، تا 120 سال رو سر من و مامانی باشه. من که عاشقتم خودت میدونی چقدر دوست دارم و باهات احساس آرامش میکنم خدا کنه همیشه سالم و سلامت تکیه گاهی برای من باشی. تو اینقدر خوبی که یه فرشته مردی. بابا جونم . (فرشته ها که فقط زن نیستن) بابایی دستتو بخاطر همه خوبیات برای همه مهربونیات میبوسم. دستای تو همیشه کنار منو مواظب منه.   بابا جونم عاشقتم روزت مبارک. ...
13 خرداد 1391

فرشته کوچولو 9 ماهگیت مبارک.

آدرینای ناز ما 9 ماهه شدی عزیزم. مامانی خیلی دوست داره و عاشقته. تازگی هوا هم گرم شده و تو پیش ما روی تخت ما میخوابی، اینطوری من و تو شبا هم پیش همیم. البته میگن کار خوبی نیست ولی من خوشحالم (-:  از شیرین کاریات بگم که فراوونه و نمی ذاره من بیام برات چیزی بنویسم. از صبح تا شب از توی رختخواب بازی کردنو شروع میکنیم تا خوابمون ببره. با هم تلوزیون میبینیم شبکه Persian toon  تو عاشق تیزر شبکه ای و حسابی ذوق میکنی. بعد از ظهر ها هم یه موقع ها آماده میشیم و با هم میریم کالسکه سواری تا پارک پشت خونه. یه روزای هم بابایی زودتر از سر کار میادو میبرتمون بیرون.                ...
13 خرداد 1391

شیطنت آدرینا

آدرینای گلم ماشالله داری هر روز شیطون تر میشی. حالا وقتی میخوایم بلندت کنیم دستمونو محکم میگیری تا بلند شی، بعد هم یکی دو قدم  با کمک ما برمیداری ولی قدمات محکم نیست.  تازه یه کلمه دیگه هم یاد گرفتی ،میگی " دَدَ " ولی حیف تا میخوام صداتو ضبط کنم متوجه میشی و هیچی نمی گی. چند روز پیش موهاتو دو گوشی بستم ، خیلی عروسک شدی .منم زودی عکستو با موبایل گرفتم چون امکان داشت تا دوربینو بیارم موهاتو خراب کنی.آخه با گل سر موافق نیستی. ...
13 خرداد 1391

7 ماهگی آدرینا

ناز من هر روز شیرین تر از روز قبل میشی و دل مامان و میبری. 7 ماهگیت با آغاز سال و روزهای خوبی شروع شد. مامان هم بی نهایت خوشحاله از اینکه پیش دختر گلشه و هر روز شاهد شیرین کاری های شماست. به تازگی یه عالمه با مامان حرف می زنی و کلماتی مثل : نَ , لا و....میگی البته بقیه اش نامفهومه برام. تازگی بدون تکیه گاه و مستقل میشینی, خیلی خوشکل و صاف ( مامان قربونت بره) یه کمی بد خواب شدی که نمی دونم چرا. غذا هات هم متنوع تر شده و سوپ و تخم مرغ ، آبمیوه هم می خوری البته با بازی و شیطنت.  ...
5 خرداد 1391

آدرینای 8 ماهه

 8 امین ماهگردت مبارک عزیزم   عزیز مامانی یک ماه بزرگتر شدی خوشگلم. الان 8 ماهه که به دنیای شیرینت پا گذاشتی و زندگی ما رو هم هر روز شیرین تر میکنی. شیرین مامان ورودت به 8 ماهگی با تب، اسهال و استفراغ همراه بود و حال خوبی نداشتی. دکتر میگفت سرما خوردگی ویروسی ولی من فکر کنم بخاطر دندونات بوده چون چند روز پیش دیدم دو تا دندونای پایینت جاش سفید شده و تو هم همش داری بهشون دست میزنی. خدا رو شکر هر علتی که داشت دو سه روز بیشتر طول نکشید و عزیز من حالش دوباره خوب شد. تعطیلات آخر هفته دوم که حالت بهتر شد با عمه ها و باباجونی رفتیم دشت لاله خیلی خوش گذشت، هوا عالی بود. ولی وقتی برگشتیم هر سه تایی سرمای سختی خوردیم. ...
5 خرداد 1391

دس دسی آدرینا

دختر گلم برای اولین بار دیروز (12 اردیبهشت ) مامانجون متوجه شد داری دس دسی میزنی. حالا مامانی هی میگه : آدرینا دس دسی و تو هم برام با دستای کوچولوت دس میزنی. امروز هم بابایی شیرین کاری جدیدتو دید و حسابی ذوق تو رو کرد.     ...
5 خرداد 1391